Thursday, June 20, 2013

گم-2


گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم
بی هرچه آشنا، گوشه دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم...

این حس رو داشتین تا حالا؟ چند وقته بدجوری این حس رو دارم، دلم می خواد جایی باشم که هیچ کس نباشه، هیچ تکنولوژی ای مثل موبایل و لپتاپ هم نباشه،  هیچ کس حتی نگرانم نباشه، و گم بشم تو خودم، دور از این هیاهو، دور از این همه مشغله و کار و ازدحام.
هر چند وقت یه بار، این حس بهم دست می ده، نمی دونم چرا، هنوز نتونستم ریشه اش رو پیدا کنم.
گاهی فکر می کنم که آدم می خواد از فکرای خودش فرار کنه که دنبال یه همچین موقعیتی می گرده، شایدم برای این که از فکراش فرار کنه لازم داره که تنها باشه و خیلی فکر کنه، خودشو مرور کنه و سنگ هاشو با خودش وا بکنه. شاید مثل موچ شدن وسط بازی می مونه، آدم از بازی میاد بیرون، خستگی در می کنه، یه خورده به خودش می رسه، جون که گرفت بر می گرده وسط بازی. در هر صورت خسته ام، دلم می خواهد بگذارم بروم، بی هر چه آشنا، گوشه دوری گمنام، حوالی جایی بی اسم...

...
سید علی صالحی

No comments: