پاییز هم از نیمه گذشت .
خسته ام، از آمدن و رفتن روزها، و منی که در شتاب، از این روزها می گذرد.
حتی فرصت نمی کند لختی بایستد، تامل کند، مزه را بچشد و از مزه مزه کردن آن لذت ببرد.
مثل پیاده رویی که شتابان از آن می گذری، در گوشه ای کسی موسیقی مورد علاقه ات را می نوازد، و تو دلت می خواهد که بایستی و گوش کنی و لذت ببری، ولی باید بروی و حسرت موسیقی همراه با ملودی آن در دلت می ماند.
هراسان می شوم که می بینم پاییز هم از نیمه گذشت، اگر نیمه ی باقی آن نیز به این سرعت بگذرد، باید سالی صبر کرد دوباره تا پاییز، تا همین پاییز نیمه کاره.