کنارم دراز کشیده و تو چشام نگاه می کنه و می
گه:
I love your big smile, it is
so beautiful, I just want to wake up everyday here to see your smile.
همینجوری که دارم نگاش می کنم می رم تو فکر، این الان فقط یه حرف هستش دیگه!
جدی که نمی گه؟ من الان دارم لذت می برم که اینجاس، ولی مسلما نمی خوام هر روز
باشه، حتی برای یه مدت محدود هم نمی خوام هر روز باشه...
همینجوری نگاش می کنم و به این چیزا فکر می کنم
و خوشحالم که نمی دونه تو ذهن من چی داره می گذره، اون هم احتمالن داره فک می کنه
که من سختمه به یه زبان دیگه راجب این چیزا حرف بزنم، و اینکه کلن آدم ساکتی هستم،
چون همیشه وقتی همچین چیزایی می گه سکوت می کنم و فقط تو چشاش نگاه می کنم.
نمی دونم این سکوت دروغ به حساب میاد یا نه.